محل تبلیغات شما
نخستین بار که قلم دردست گرفتم راهیچ وقت فراموش نمی کنم، زمانی که حتی اسم خودم راهم بلدنبودم بنویسم؛ آنگاه انسانی ازجنس فرشته هاباقلبی مملوءازمهربانی ولطف دستان ظریفم رادردستانش گرفت ونوشتن وخواندن به من آموخت.معلم سیاهی های جهل ونادانی راازمن دورکرد. هم اکنون که ایام پرمهر دبستان به پایان رسید و برگی از دفتر زندگانیم ورق خورد، باکوله باری ازخاطرات روزهای باهم بودن، شورونشاط زنگ آخر، چرت های شیرین سرکلاس، دعوای دلنشین معلمم سرننوشتن مشق، وقهر من برای نگرفتن

معلمی شغل نیست... معلمی عشق است...

های ,معلمی ,باکوله ,خورد، ,باهم ,باری ,باکوله باری ,خورد، باکوله ,ورق خورد، ,زندگانیم ورق ,باری ازخاطرات

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش خبرنگاری